من :بابا تو رو خدا ماسک بزن بعد برو با تعمیرکار حرف بزن !!

بابا : ماسک واسه چی ؟! نمیخواد بابا مگه میخوام برم بیرون !؟ نمیزنم !!

من :  :| مگه باید بری بیرون که ماسک بزنی پدر من ؟!:((

شما باید هر کسی در اینجا رفت و آمد داره رو ناقل ویروس فرض کنی :| برای همینم باید ماسک بزنی !!


من : لطفا دستکش فراموش نشه بپوشی !!

بابا :دستکش واسه چی دیگه ؟! من که دیگه با اون آقای تعمیرکار دست نمیدم !!دستکش نمیخواد سخت نگیر دخترم !!

من : درب ورودی خونه خودبخود باز میشه یعنی ؟! یعنی شما به وسایلی که آقای تعمیر کار دست میزنن دست نمیزنی؟!

بابا : خب درسته دست میزنم ولی باور کن دستکش نمیخواد که !! 

من : آها راست میگین بعد همون دست آلوده رو به هر جای خونه منتقل کن خب پدر من ؟! باشه ؟!

بابا : مگه درب ورودی خونه آلوده است ؟! مگه اون وسیله ها آلوده است ؟!

من : در حال حاضر همه چی رو باید آلوده فرض کنی پدر من :|:(




بابا : دخترم ماسک رو شستم تمیزه تمیزه !! ضدعفونیه دیگه نیاز نیست بریم بخریم !!

من : اون ماسک ها نهایت استفاده اش ۱۲ ساعته نه بیشتر حتی اگر بشوری :|

بابا : یعنی نمیشه یکبار دیگه با وجودی که شستم ازش استفاده کنم دخترم ؟!

من : برای شدن که میشه ولی طبق راهنمای اون ماسک نه نمیشه !!

بابا : باشه ولی حیفه دورش بندازم خب !!

من : حیف وقتی که ویروس رو خدای ناکرده جذب کنی و بیمار بشی :|:(



بابا : 

دخترم کلی آب معدنی تو حیاطه میشه بیاری تو آشپزخونه !!

من : :| نه راستش واقعا نمیتونم :|:(

بابا : چرا دخترم ؟!

من : یعنی معلوم نیست ؟ از صبح تا همین الان (عصر ) سرپا بودم ، میوه ها رو شستم ، ضد عفونی کردم ! ناهار امروز رو پختم !

خونه رو جارو کشیدم ! خوراکی های خشک رو بسته بندی کردم و گذاشتم تو یخچال ؟! و بقیه خوراکی ها رو با الکل ضد عفونی کردم و داخل کابینت گذاشتم !! ظرف ها رو شستم !! از همه مهمتر از صبح تا عصر حنجره ام دیگه پاره شده از بس به شما گوشتزد 

کردم هر چیزی رو ویروس فرض کنین و ماسک بزنین دستکش بزنین دستتون رو بشورین و .

این یکی خودش مساوی است با کل انرژی من !!  دیگه بنظرتون انرژی برای من مونده پدر جان ؟! 

درضمن بجز من خدا شاهده یه بچه ی دیگه ای هم داری صدا بزنی و دعوتش کنی به این کارا !! من این یکی رو دیگه حقیقتا نمیتونم!

تازه شستن همون بطری های آب معدنیم به لطف کم کاری شما دو تا با من خوشبخته :|:((

بابا : میخنده و میگه تو واقعا باید پرستار میشدی !! پرستاری بهت خیلی میاد !!من جات باشم الان میرم بیمارستان مخصوص 

کرونا اونجا داوطلبانه فعالیت میکردم !!

من : خیلییی هم ممنونم ( با لحن مهران مدیری بخونین ) فعلا من پرستار شمام کم آوردم :|:(  خدا به اون پرستارهای فلک زده بیمارستان ها رحم کنه و خدا بهشون صبر بده ‌


من : بابا بیا غذا  آماده است بیاین غذا رو کشیدم !!

بابا : الان میام !! بکش اومدم !

یکربع بعد 

نیمساعت بعد 

یکساعت بعد 

:|

:((

://

من : من ناهار / شام رو خوردم :| کجایین شما ؟!

بابا : عه یادم رفت / عه داشتم اخبار گوش میدادم / عه خوابم برد / عه گشنه ام نبود / عه تلفنم زنگ خورد تا تلفن جواب دادم دیر شد الان میام !!


من : :| 



من اگر کرونا نگیرم صد درصد بدون شک یا سرطان حنجره میگیرم یا سکته رو میزنم !!

سیستم ایمنی امم بشدت بنظر خودم پایین رفته !! 

پدرم رو  خیلی دوست دارم ولی دیگه واقعا کم آوردم که هر روز و هر دقیقه بهشون گوشتزد کنم که رعایت کنه موارد ایمنی بهداشتی رو اونم فقط برای سلامتی خودش !!

جالبه وقتی مقاومتش زیاد میشه میگه نهایتش من کرونا گرفتم منو ببرین بیمارستان  و خلاص و دیگه هم سراغم نیاین !!

ولی از من نخواین این همه اصول بهداشتی رو رعایت کنم :|

 

من :| :(


این روزها قیافه ام خیلی دیدنیه چون هم میخندم با حال این روزها هم گریه میکنم که یه ویروس این شکلی با روح و روان من

بازی کرده هیچ !! کارهامم دوبرابر کرده که هیچ !! پرستاریمم دوبل شده :(





++

آب معدنی از آن جهت که آب شهرمون رو سالم نمیدونیم برای کلیه و باقی داستان هایش


+++

موقت است ولی قسمت اول داستان های من و بابام است.



ب ن :

اینم بگم این یکماه و نیم دو ماهه تمام حرف من همین موارده به پدر !




درس های از زندگی (و شطرنج) ( قسمت اول )

داستان های من و عروس ها :)

داستان های من و بابام در این روزها

رو ,؟ ,| ,ماسک ,  ,ولی ,| بابا ,؟ من ,رو شستم ,ها رو ,این روزها

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پاندا Otaku City وبلاگ شخصی فرهاد داودوندی فروشگاه اینترنتی قاصدک طلایی book32 خرید و فروش انواع ضایعات اهن در تهران هفته نامه ی صدای آزادی دانلود برای شما زناشویی برتر پیکاسو هنر